ناقوس نیلوفر


گزیده ی اشعار استاد فریدون مشیری

برای کودکی که نماند و نیلوفر ها

در مرگ او ناقوس زدند

کودک زیبا ی زرین موی صبح

شیر می نوشد ز پستان سحر

تا نگین ماه را آرد به چنگ

می کشد از سینه ی گهواره سر

 

شعله ی رنگین کمان آفتاب

در غبار ابر ها افتاده است

کودک بازی پرست زندگی

دل بدین رویا ی شیرین داده است

 

باغ را غوغای گنجشکان مست

نرم نرمک بر می انگیزد ز خواب

تاک مست از باده ی باران شب

می سپارد تن به دست آفتاب

 

کودک همسایه خندان روی بام

دختران لاله خندان روی دشت

جوجگان کبک خندان روی کوه

کودک من لخته ای خون روی طشت!

 

باد عطر غم پراکند و گذشت

مرغ بوی خون شنید و پر گرفت

آسمان و باغ و کوه و دشت را

نعره ی ناقوس نیلوفر گرفت

 

روح من از درد چون ابر بهار

عقده های اشک حسرت باز کرد

روح او چون آرزو های محال

روی بال ابر ها پرواز کرد!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:,ساعت19:50توسط پانیذ | |